تقدم منافع دولت‌ها بر ایدئولوژی و دموکراسی، عامل اصلی جنگ‌ها

در حال حاضر کشورهای جهان چه کوچک و چه بزرگ، به سوی نظامی شدن در حرکت‌اند

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه و شی جین پینگ، رئیس‌جمهوری چین در کاخ کرملین - ۲۱ مارس ۲۰۲۳ - AFP

اگر چین و روسیه دولت‌های خود را بر اساس نظام دموکراسی مطابق با نوع غربی آن، استوار کنند، جهان تغییر خواهد کرد؟ آیا کشمکش‌های ژئوپلیتیک و رقابت سر نفوذ پایان خواهد یافت؟ و سازمان ملل متحد به عنوان ابزاری برای نظام جهانی، بر اساس قانون بین‌المللی مدیریت خواهد شد؟ و کشورهای متوسط و کوچک از زحمت قطب‌بندی‌های بین‌المللی راحت خواهند شد؟

این پرسش‌های تخیلی را به این دلیل مطرح کردم که در جهان سیاست، دو جستار شهرت عمومی یافته‌اند و مدام تکرار می‌شود؛ نخست اینکه نظام‌های دموکراتیک تنها از خود دفاع می‌کنند و هیچ‌گاه به جنگ‌های هجومی متوسل نمی‌شوند؛ دوم اینکه روابط ایدئولوژیک باعث همکاری و همبستگی دولت‌ها می‌شود و از اختلاف‌ها و منازعات جلوگیری می‌کند. این در حالی است که واقعیت‌ خلاف این دو جستار را به اثبات رسانده است.

در رابطه با جستار نخست باید گفت که پس از جنگ جهانی دوم تا آغاز جنگ اوکراین، یعنی مدت ۷۷ سال زیر سایه جنگ سرد میان دو ابرقدرت وقت اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا، ظاهرا در اروپا صلح و ثبات برقرار بود اما در بقیه کشورهای جهان جنگ همچنان جریان داشت؛ مانند جنگ‌ اعراب و اسرائیل، حمله شوروی به افغانستان، حمله آمریکا به افغانستان و عراق، جنگ‌های هند و پاکستان، درگیری‌های مسلحانه میان هند و چین، اشغال کویت از سوی عراق، جنگ طوفان صحرا، جنگ‌های داخلی لبنان، جنگ‌های چاد، لیبی، سودان و اتیوپی و... . در این‌ جنگ‌ها، هم نظام‌های دموکراتیک مشارکت داشتند، هم نظام‌های تمامیت‌خواه و هم نظام‌های قبیله‌سالار.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در پیوند به جستار دوم، باید عرض شود که واقعیت‌ها نشان داده‌اند که منافع از ایدئولوژی نیرومندتر و محاسبات راهبردی، ژئوپلیتیک و اقتصادی بر برادری ایدئولوژیک مقدم‌‌‌اند. برای مثال، انقلاب کمونیستی چین به رهبری مائو تسه تونگ در ۱۹۴۹ و انقلاب کمونیستی روسیه در اکتبر ۱۹۱۷ هر دو بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم‌ــ‌‌لینینیسم به پیروزی رسیدند، اما همگونی ایدئولوژیک مانع از اختلاف بزرگ میان مائو و استالین نشد؛ چنانچه پکن و مسکو به اتفاق احزاب وابسته خود در جهان، همیشه علیه همدیگر توطئه می‌کردند و به همدیگر انگ خیانت و تحریف ایدئولوژی مارکسیسم‌ــ‌لینینیسم را می‌زدند. حتی کار به جایی رسید که مائو با نیکسون، رئیس‌جمهوری آمریکا، ضد اتحاد شوروی توافق کرد. تا اینکه پس از گذشت مدت درازی از این وضعیت تنش‌آلود میان پکن و مسکو و پس از اینکه مائو و استالین از این جهان رفتند، اندک‌اندک بحران فروکش کرد و روابط دو کشور به حالت عادی بازگشت.

به همین ترتیب با وجود پیوند ایدئولوژیک میان مارشال تیتو و استالین، اختلاف‌ها میان دو طرف چنان اوج گرفت که استالین یوگسلاوی را از جرگه ملت‌های کمونیستی طرد کرد.

به همین ترتیب،‌ در سال ۱۹۶۳ حزب بعث عربی سوسیالیستی نیز از طریق کودتا هم‌زمان در سوریه و عراق به قدرت رسید اما به‌رغم همگونی ایدئولوژیک و رهبری واحد، تلاش‌های این دو کشور برای متحد شدن به شکست انجامید. همان‌گونه که‌ پروژه اتحاد مصر، عراق و سوریه ناکام ماند. پس از آن، تنش‌ها میان بغداد و دمشق چنان بالا گرفت که صدام‌ حسین، ستاره نوظهور حزب بعث عراق، رژیم بعثی سوریه را به کودتا علیه دولت عراق متهم کرد و بر مبنای این ادعا، شماری از رهبران حزب بعث عراق را به جوخه‌ اعدام سپرد. سپس جنگ اطلاعاتی میان این دو کشور ادامه یافت تا اینکه حزب بعث دوپاره شد: حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه.

در سال ۱۹۵۸، مصر و سوریه با هم متحد و در هم ادغام شدند، اما در سال ۱۹۶۱ از همدیگر جدا شدند و به دشمنی با هم برخاستند. معمرالقذافی، رهبر لیبی، هم با کشورهای زیادی طرح یکپارچگی و وحدت ریخت که «وحدت سه‌گانه» متشکل از لیبی، مصر و سوریه از آن جمله بود اما طرح‌های قذافی هم به واقعیت نپیوستند و فقط در روی کاغذ باقی ماندند.

مثال‌های زیادی از این دست در تاریخ وجود دارد که برای اجتناب از طولانی شدن سخن از ذکر آن‌ها صرف نظر می‌کنیم. اصلا تاریخ جهان در عمل تاریخ جنگ‌ها و کشمکش‌ها است. هگل راست گفته که: «تاریخ تاریخ جنگ است، صلح تاریخی ندارد». فراموش نکنیم که امپراتوری‌ها و انقلاب‌ها در راه‌اندازی جنگ‌ها و در شعله‌ور نگه داشتن آن‌ها نقش اساسی داشته‌اند. چون امپراتوری‌ها در پی گسترش قدرت خودند و به ملت‌ها رحم نمی‌کنند. آن‌ها تا با یک شکست بزرگ و سرنوشت‌ساز مواجه نشوند، به جنگ و کشورگشایی ادامه می‌دهند.

انقلاب‌ها هم یا به تشکیل دولت‌های جدید دیکتاتوری می‌انجامند یا وضعیت انقلابی را با کشمکش و جنگ ادامه می‌دهند. البته با این تفاوت که تشکیل رژیم‌های دیکتاتوری از تسلط امپراتوری‌ها بدتر است.

در حال حاضر کشورهای جهان چه کوچک و چه بزرگ، به سوی نظامی شدن در حرکت‌اند. این وضعیت یکی از پیامدهای جنگ اوکراین است که دولت‌ها به بهانه آن غلبه و تسلط خود بر ملت‌ها را افزایش می‌دهند. در هر صورت، «دموکراتیزه شدن» جهان خیلی بهتر از «نظامی شدن» آن است؛ اما نظامی شدن همچنان در حال گسترش است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

© IndependentArabia

بیشتر از دیدگاه